كاشتن جو بجاي كنجد
مولاي لقمان به او دستور داد كه در زمينش، براي اوكنجد بكارد؛ ولي او
جو كاشت.وقتي كه زمان درو فرا رسيد، مولا گفت:چرا جو كاشتي ،درحالي كه من به تو
دستوردادم كه كنجد بكاري؟
لقمان گفت:«ازخدا اميد داشتم كه براي تو،كنجد بروياند».
مولايش گفت:مگر اين ممكن است؟
لقمان گفت: تورا مي بينم كه خداي متعال را نافرماني مي كني،درحالي كه ازاواميد بهشت داري؛« لذا گفتم شايدآن هم بشود».
آن گاه مولايش گريست وبه دست او توبه كرد و اورا آزاد ساخت.
+ نوشته شده در ساعت 23:30 توسط مسلمان
|
سلام