روزی فرمانده کل ارتش مسلمانان که در جنگ سمرقند یک چشم خود را از دست داده بود، در حال گذر بود ؛ چند نفر آرام گفتند این فرمانده یک چشم ندارند اگه دست و پایش را بخواهیم بفروشیم 100 درهم هم نمی خرند 100درهم هم ارزش نداره.

فرمانده شنید و گفت چه کسی گفت: مردم گفتند فلانی ، صدایش کرد و گفت بیا ، آن مرد با ترس و لرز پیشش رفت.

فرمانده برایش 100 درهم داد و گفت : این ارزشی که برایم گذاشتی، اگه بیشتر میگفتی بیشتر هم می دادم. راهش را ادامه داد و رفت.

انسانیت و گذشت یعنی این.